خط سرخ شهادت

خط سرخ شهادت

شهداشرمنده ایم
خط سرخ شهادت

خط سرخ شهادت

شهداشرمنده ایم

اعتراض یک دانش آموز به اختلاط دختر و پسر!

بسم رب الشهدا والصدیقین
  سال آخر دبیرستان، همکلاسی بودیم. مسئولین مدرسه می خواستند کلاس ها را مثل دانشگاه، مختلط برگزار کنند. ما به این مسئله اعتراض کردیم.  

خادم الشهداء | شهید دکتر سید احمد رحیمی از نظر درسی جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه بود. سال آخر دبیرستان، همکلاسی بودیم. مسئولین مدرسه می خواستند کلاس ها را مثل دانشگاه، مختلط برگزار کنند. ما به این مسئله اعتراض کردیم. خیلی از بچه ها هم، بی خیال این مساله شدند، اما در اراده و اعتقاد احمد ذره ای خلل وارد نشد.

احمد سر کلاس ها اعتراض خودش را اعلام می کرد. معلم ریاضی هم به مدیر گفته بود:«اگر رحیمی سر کلاس من بیاد، دیگه درس نمی دم!» با این که حق با احمد بود، درس ریاضی را غیر حضوری خواند و حاضر نشد ایمانش را بفروشد.

همان سال با معدل 19 به بالا دیپلم گرفت و در پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد.

شهید دکتر سید احمد رحیمی در سال 1338 در بیرجند چشم به جهان گشود. با استعدادی سرشار وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را هر ساله با رتبه ای ممتاز به پایان رسانید. روحیه مذهبی و هوش و ذکاوت احمد، او را از هم کلاسی هایش ممتاز می کرد به نحوی که در همان آغازین دوران جوانی دوستان زیادی یافت.

او از جمله نادر جوانانی بود که پیش از سن هجده سالگی اکثر کتاب های استاد مطهری را عمیقاً مطالعه کرده و خطوط منحرف از اسلام را می شناخت. در دبیرستان انشاهای سیاسی می نوشت و به دلیل همین بی پروایی بارها مورد عتاب قرار گرفت. احمد در سال ۱۳۵۶ دوره ی دبیرستان را با نمرات عالی به رسانید و در رشته ی پزشکی دانشگاه تهران با رتبه ای درخشان پذیرفته شد. پایبندی احمد به مبانی اسلام و دلسوزی اش نسبت به محرومین موجب شد تا فعالیت های مذهبی –سیاسی را در دانشگاه به گونه ای تشکل یافته دنبال کند.

با وزیدن نسیم انقلاب به فعالیت هایش علیه رژیم وسعت بخشید و برای انتقال اعلامیه ها از تهران، چهره و نوع پوشش خود را تغییر می داد. او در راهپیمایی های تهران و مشهد و بیرجند حضوری چشمگیر داشت و از نزدیکی شاهد تظاهرات خونین در میدان ژاله بود. شبی پس از سخنرانی در یکی از مساجد به دست نیروهای ساواک بیرجند دستگیر شد اما با هوشیاری از زندان رهایی یافت و از آن پس نامش در صحیفه ی یاران امام به ثبت رسید.

با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشایی مجدد دانشگاه­ ها به ادامه ی تحصیل پرداخت و با شخصیت هایی چون آیت الله بهشتی و استاد مطهری رابطه ای تنگاتنگ داشت. چندی نگذشت که در سیزده آبان ۱۳۵۸ به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام لانه ی جاسوسی آمریکا را به تصرف درآورد. به اذعان دانشجویان، او یکی از چهره های فعال فتح لانه بود و بارها به نمایندگی دانشجویان در تجمع مردم حضور می یافت و به روشنگری می پرداخت.

در همین ایام بود که با دختری متدین از بستگانش پیمان بست و مدتی پس از این میثاق، آشیانه­ ی پر برکت احمد با تولد آسیه، تنها یادگارش رنگی دیگر گرفت. به درخواست دادسرای انقلاب اسلامی بیرجند به این شهرستان مراجعت نمود و مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران این منطقه را برعهده گرفت.

دوران خدمتش در سپاه مقارن بود با نواخته شدن طبل جنگ و آغاز حرکات کور منافقین و فعالیت تروریست های اقتصادی و ملاکین غاصب. سه بار منافقین تصمیم به ترور وی گرفتند و کروکی منزلش در خانه های تیمی به دست آمد؛ اما هر بار با عنایت ربانی به گونه ای محفوظ ماند.

احمد رحیمی که تنها به اعتلای اسلام می اندیشید با درایت و صلابت در برابر تمامی جریانات منحرف داخلی ایستادگی کرد و پس از کسب تکلیف از محضر امام، به شایستگی به عضویت شورای سپاه منطقه ۴ خراسان و سرپرستی واحد اطلاعات منصوب گردید و خدمات ارزنده ای از خود برجای گذاشت.

با فوت پدر و بی سرپرست ماندن خانواده، علی رغم اصرار زیاد مسوولین به بیرجند مراجعت نمود و به فعالیت های آموزشی و عقیدتی بین جوانان سپاه و بسیج و سایر ارگان ها و نهادها پرداخت. او با حفظ سمت بارها برای بررسی وضعیت نیروهای لشگر ۵ نصر به جبهه رفت.

در زمستان ۱۳۶۱ به شوق حضور مداوم در جبهه به همراه خانواده به خوزستان هجرت کرد و در اواخر همان سال بر اثر اصابت ترکش به پای چپش مجروح شد. احمد پس از بهبودی نسبی، در عملیات والفجر ۱ مورخه ی ۲۴/۱/۶۲، حماسه­ ای پایدار از خود به یادگار گذاشت و در حال حمل مجروحین و شهدا بار دیگر مجروح گردید. اما با همان حال آر.پی.جی یکی از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلندای خاکریز ایستاد و چندین تانک دشمن را منهدم کرد و آن­گاه با اصابت گلوله ی تانک به آرزوی همیشگی خود رسید.

پیکرش پس از بیست و پنج روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهدای بیرجند آرمید و این زمزمه­ی به یاد ماندنی شهید محقق شد: دوست دارم در جایی به شهادت برسم که هیچ کس مرا نشناسد و احمد صدایم نزنند و ناله هایم را جز خدا کسی نشنود.

خوشا بسعادتشون
خدایا ما را قدر دان خون شهدا و ادامه دهنده ی راه امام و شهدا قرار بده
خدایا ما را شرمنده ی شهدا و خانواده های عزیزشون نکن
الهی آمین
شادی روح مطهر این شهیدبزرگوار
و همه شهدای گرانقدر از صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
 واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
روح مطهرش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج»
 یا زهرا سلام الله علیها

التماس دعای فرج
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.